حکاک از این پس قصد دارد، کتابهایی را که بنظرمیرسد مطالعه آنها در حوزههای اقتصاد، مدیریت، تاریخ اقتصاد و.. مفید باشد، به علاقمندان معرفی کند.
در اولین نوبت، کتاب رنسانس اقتصادی آلمان را معرفی میکنیم. آقای دکتر یوسف حسنپور که خود از پژوهشگران و محققان نامآشنای کشورمان هستند و بتازگی مدیریت شرکت چاپ و نشر بازرگانی را بر عهده گرفتهاند، مطالعه آن را توصیه کردهاند.
قسمتی از مقدمه این کتاب را به قلم نویسنده آن “جکاوینگ” بخوانید:
تا همین چندی پیش بنظر میرسید آلمان افتان و خیزان صحنۀ اقتصاد جهانی را ترک میکند. اقتصادی که زمانی استوار و نیرومند بود، زیر بار سنگین رفاه اجتماعی کمر خم میکرد. کارگر آلمانی، گران و اخراج کردنش دشوار بود. اتحادیههای کارگری نیرومند و سرسخت بودند و این قدرت را داشتند که برای کل صنایع دستمزد تعیین کنند. مالیات بالا و فزاینده بود تا جایی که در پایان سال ۱۹۹۰ بیش از ۳۷ درصد تولید ناخالص ملی کشور را میبلعید. بیکاری فزاینده بود چندانکه در سال ۲۰۰۶ از مرز ۱۲درصد فراتر رفت. کاهش زادآوری و افزایش شمار بازنشستگان سبب نقصان تقاضای داخلی شده بود. آلمان در برابر نیروی کارآفرینی درۀ سیلیکون هیچ حرفی برای گفتن نداشت و در فرایند توسعۀ اینترنت تماشاگر بود. در وضعیتی که آمریکا به یک اقتصاد خدماتی تبدیل میشد و تولید را به چین برونسپاری میکرد، مدیران آلمانی که بنا به قاعده، مهندس بودند و نه کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی، به تولید چسبیده بودند؛ راهبردی که ابلهانه و نابهنگام مینمود. با فروریزی دیوار برلین و اتحاد مجدد آلمان، یعنی یکی از معدود لحظات بهراستی شادیآفرین تاریخ قرن بیستم این سرزمین، معلوم شد اقتصاد آلمان شرقی ورشکسته و در کلیتش ناکارا است و سالها وقت و میلیاردها مارک سرمایه لازم دارد تا بار دیگر بتواند به میدان رقابت پا بگذارد. با پایان گرفتن جنگ سرد، برلین دیگر کانون تنشهای ژئوپلتیک نبود. آلمان یک قدرت اقتصادی رو به اضمحلال بود. دیپلماتهای جهان دیگر در اینسو و آنسوی پردۀ آهنین سنگر نگرفته بودند و میتوانستند با خاطری جمع از آلمان چشم بپوشند. با آغاز هزارۀ جدید، «معجزۀ اقتصادی پساجنگ»، مانند خاطرهای دور مینمود.
با اینهمه کمتر از یک دهه بعد، این کشور قد راست کرد. کارگر آلمانی هنوز پرهزینه و مالیات کشور یکی از بالاترینها در جهان بهشمار میرفت اما دست نکشیدن از سنت آهنکوبی اینک سیاستی خردمندانه مینمود. بیکاری در آلمان کاهش یافت حال آنکه در دیگر کشورهای پیشرفته از جمله آمریکا که در مسیر پیشرفت بیش از اندازه به خدمات مالی و املاک وابسته شده بود، رو به افزایش داشت. در سال ۲۰۱۲ آلمان به فاصلۀ کمی پشت سر چین و آمریکا، در میان بزرگترین صادرکنندگان کالا در جهان در جایگاه سوم ایستاد. این کشور با ۸۱ میلیون نفر جمعیت، کمابیش به اندازۀ ایالات متحده با جمعیتی بالغ بر ۳۱۴ میلیون نفر جمعیت، به جهان جنس میفروخت. صادرات آلمان با جمعیتی حدود فقط ۶ درصد جمعیت چین، به اندازۀ ۷۰ درصد صادرات این کشور بود. در همان حالی که بحران بدهی منطقۀ یورو همسایههای آلمان از جمله اسپانیا و ایتالیا را له میکرد، این کشور یکسره از این خطر مصون ماند.
چرا؟ چه شد که آلمان توانست در زمانی بس کوتاه اقتصادش را زنده کند؟ آمریکا و دیگر کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، کدام درسها را میتوانند از این رویداد بیاموزند؟ پاسخ به این پرسشها حاوی درسهایی برای مدیران و سیاستگذاران هر اقتصادی است که میکوشد زیرساختهای تولیدی کشور را بسازد یا بازسازی کند.
پاسخ به این پرسشها و دهها پرسش مشابه را میتوان در آنچه جکاوینگ رنسانس اقتصادی آلمان نام نهاده جستجو کرد. این کتاب را دکتر محمد ابراهیم محجوب ترجمه و شرکت چاپ و نشر بازرگانی اواخر سال گذشته منتشر کردهاست.
اگر علاقمندید داستان رنسانس اقتصادی آلمان را از قرون وسطی بخوانید، سری به سایت شرکت چاپ و نشر بازرگانی بزنید و این کتاب را آنلاین بخرید.